نقد فيلم كلمبوس

۱۰۶ بازديد

وضعيت سينماي ايران هر روز بحراني تر مي شود و هيچ كس هم نگرانِ اين وضعيت نيست ساخت و اكران فيلم هاي كمدي مبتذل به معني واقعي كلمه باعث شده سينماي ايران به قهقرا برود، هر بار كه فيلم كمدي اكران مي شود و آن را مي بينيم توبه مي كنيم كه ديگر به تماشاي همچين فيلم هاي سخيفي نشينيم اما باز هم گول مي خوريم و فكر مي كنيم مثلا فيلم كمدي كلمبوس چون فيلمسازش فيلم هاي استانداردي در كارنامه اش دارد يا بازيگران مطرحي در آن بازي كردند بايد كمدي درستي باشد اما زماني كه فيلم را مي بينيم فقط و فقط تاسف مي خوريم كه بلايي سر فيلمسازهاي آمده؟ اساسا به عقب برگشتيم به همان دهه هشتاد و فيلم هاي شانه تخم مرغي، فيلم هايي كه لمپن و مبتذل هستند، اما در دهه ي كنوني فيلمسازهايي كه ادعاي روشنفكري داشتند هم دست به ساخت فيلم كمدي زدند يكي از نكاتي كه ساخت فيلم كمدي مبتذل در سينماي ايران چشمگير شده است مسئله ي اقتصادي ست فيلمساز فكر مي كند با يك طرح چند خطي مي تواند كمدي بسازد كه مخاطب را تلكه كند! اساسا فيلم هاي كمدي چند سال اخير فقط توانسته اند مبتذل باشند و هيچ كدام از اين فيلم ها صرفا كمدي نيستد، ژانر كمدي كه از مهم ترين ژانرهاي سينماست به دست فيلمسازهاي ايراني به تمسخر گرفته شده است و مقام هاي مسئوول در بخش صدور پروانه ساخت هم نمي توانند اين حجم از فيلمنامه هاي لوده را كنترل كنند.
هاتف عليمرداني در كارنامه هنري اش يك فيلم خوب مثل به خاطر پونه و يك فيلم نسبتا خوب مثل كوچه بي نام دارد ، اساسا عليمرداني فيلمساز اجتماعي ست اما باعث تعجب است كه چرا او كلمبوس مي سازد؟ اين فيلمساز نشان داده كه مي تواند فيلم هاي ملودرام استاندارد بسازد اما چه چيزي باعث مي شود كه فيلمسازان درامِ، كمدي ساز شده اند؟( البته شبه كمدي) اگر كمدي ساخته شده استانداردهاي لازم را به همراه داشته باشد اينكه چرا فيلمساز تغيير ژانر داده به هيچ وجه مهم نيست، ولي بحث در اين است كه حاصل اين كمدي ها به هيچ وجه متقاعد كننده نيستند نگاهِ فيلمسازهاي اولي به سينما و مخاطب هنري تر است اما فيلمسازهاي با تجربه در اين چند سال ثابت كرده اند براي رسيدن به گيشه حاضراند هر كاري انجام بدهند، اگر به اين فيلم هاي كمدي متمركز شويم قطعا درك خواهيم كرد كه قصه، لحن، روايت كه همه ي اين عناصر باعث شكل گيري فيلمنامه مي شود از بين رفته است و چيزي كه مي ماند چند بازيگر با ادا و اطوارهاي زننده با تعدادي خرده پيرنگ هاي بي نتيجه كه حاصل آن فيلمي به نام كلمبوس مي شود!! فيلمي كه متكي به اتفاقات لحظه اي و بازيگرانش است، كلمبوس يك اثر سفارشي ست كه در محتواي آن شعار مرگ بر آمريكا شنيده مي شود، به طوري كه به فيلمساز ديكته شده است كه يك فيلمي درباره ي مهاجرت به آمريكا و آسيب هاي غلو شده ي آن بساز، اما اين فيلم به دليل تاكيدهاي شعار گونه اش تبديل به يك فيلم ضدآمريكاييِ كاريكاتوري شده است و فيلمساز به طور ناخواسته بيشتر يك فيلم ضد ايراني و ضد خانواده ساخته ، يك خانواده عقب افتاده كه پدر اين خانواده پامنقلي ست پسر خانواده(منوچهر) كه شارلاتان است، دختر خانواده(هاله) هم كه آنقدر سرخوش ست كه براي مرگ گربه اش گريه مي كند و آنقدر عشق آمريكاست كه حاضر مي شود در آنجا بردگي كند!!! در اين ميان داماد خانواده (سيروس) مي ماند كه عليمرداني از او يك وطن پرست ساخته كه البته قلابي به نظر مي رسد، حالا كه ويزاي سيروس براي اقامت در آمريكا صادر نشده او تصميم مي گيرد مثل يك وطن پرستي كه اميد به سازندگي دارد در كشور خودش بماند!!!!
همانطور كه گفته شد كلمبوس را نمي شود جز به جز تحليل كرد زماني كه مشخص است اين فيلم، فيلمنامه ي نوشته شده اي نداشته نمي شود محتواي آن را مورد ارزيابي قرار داد، اما مثلا مي شود گفت مبتذل در كلمبوس يعني چه؟ در شش سكانس طولاني ترياك كشيدن يا جاساز كردن آن! منفور نشان دادن پسر خانواده كه حتي در لحظه ي شنيدن خبر مرگ پدرش هم ترياك مي كشد! طريقه آزمايش دادن با ادرار سالم توسط منوچهر!! نشان دادن اين چيزها در قاب سينما يعني ابتذال ، يعني ديگر هنر نمي تواند در سينما جايي داشته باشد، آدم هاي فيلم بي هويت اند، موقعيت ها همه لحظه اي و جفنگ اند، ديالوگ ها سخيف و بي مصرف اند ، كلمبوس در اجرا هم آنقدر فيلم ضعيفي ست كه گاهي احساس مي شود كارگرداني هم در فيلم وجود ندارد، به همين دليل نمي شود درباره ي بخش اجرايي هم نكاتي را نوشت اثري كه از ايده تا اجرا ضعف هاي بيشماري داشته باشد قابل نقد و تحليل نيست، اما مي شود براي حضور فرهاد اصلاني در اين فيلم با آن سابقه درخشانش متاسف بود يا همچنين براي بازيگري مثل سعيد پور صميمي، اينكه چه اتفاقي رخ مي دهد كه بازيگران ما راضي به حضور در اين فيلم ها مي شوند واقعا بايد بررسي شود.
فيلم هاي كمدي كه در اين چند سال اخير در سينماي ايران ساخته شده اند قطعا فراموش شدني هستند اما ضربه اي كه همين فيلم ها به فرهنگ و سينما و مخاطب مي زنند تا نسل هاي بعد هم تاثيرگذار خواهند بود. چه كسي به اين فيلم ها پروانه ساخت مي دهد و چه كسي به اين فيلم ها پروانه نمايش مي دهد؟
ساختن اين فيلم ها كه روز به روز همه بيشتر مي شوند شايد جيب سازندگان فيلم را پر كند اما عواقب آن مي تواند بي اعتمادي مخاطب به سينما را به همراه داشته باشد، مطمئنا مسئوول سازمان سينمايي بايد به فكر وضعيت بحراني سينماي ايران باشد. اگر قصد فيلمسازان كمك به چرخه اقتصاد سينما مي باشد( كه بعيد مي دانم) با ساخت فيلم ملودرام هم مي شود به اقتصاد سينما كمك كرد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.