نقد فيلم بمبشل, Bombshell, بي‌توجهي به تركش‌هاي يك فيلم

۸۳ بازديد

در اين مطلب ممكن است سؤالاتي مطرح شود كه پاسخ آن‌ها در متن نيست. هدف از طرح اين پرسش‌ها تفكر و تأمل پيرامون آن و ترغيب خواننده به يافتن پاسخ آن‌هاست. همين ابتداي كار ممكن است عده‌اي «بامب‌شل» را يك فيلم فمينيستي بدانند. اما فمينيسم دقيقا به چه معناست و آيا هر چيزي كه برچسب فمينيستي به خود بگيرد بد يا خوب مي‌شود؟ من قصد ندارم از اين زوايا به اين فيلم بپردازم چون فكر مي‌كنم اين تقليل دادن اثر است لااقل در اين مورد خاص، پس اجازه دهيد از نام فيلم شروع كنم.
معناي لغوي Bombshell به فارسي تركش‌هاي بمب است اما معناي كنايه‌اي آن در زبان انگليسي اشاره به "بانويي جذاب"، و نيز در چهارچوبي ديگر، "خبري بسيار مهم و رويدادي شگفت‌آور" دارد. عنوان فيلم از ايهام اين كلمه به بهترين نحو بهره جسته است. اما به نظر مي‌رسد اين فيلم بر خلاف عنوانش چندان براي آكادمي اسكار و ساير محافل سينمايي مهم نبوده و ترجيح داده‌اند كه آن را ناديده بگيرند. آن جايي هم كه در تنگنا و فشار بيروني قرار گرفته‌اند، با دادن يك جايزه فرعي مثل اسكار بهترين گريم سعي كرده‌اند از تركش‌هاي اين بمب جان سالم به در ببرند.
بامب‌شل بر اساس رويداد واقعي آزار جنسي كاركنان زن فاكس نيوز توسط مدير ارشد آن، راجر ايلز ساخته شده است. در سال 2017 بود كه جنبش «Me Too» براي نشان دادن شيوع گسترده تجاوز و آزار جنسي، به ويژه در محيط كار و محكوم كردن آن به راه افتاد. اين هشتگ در ايجاد اتهاماتي مبتني بر اذيت و آزار جنسي هاروي واين‌استاين تهيه كننده امريكايي آغاز شد و دامنه آن تا به امروز كه اتهامات اين تهيه‌كننده ثابت شده نيز ادامه داشته است.
در سال 2016 بود كه فيلم افشاگر (Spotlight) با موضوعي مشابه با بامب‌شل يعني افشاي آزار و اذيت جنسي توانست تمام توجهات را به خود جلب كند و نامزد شش جايزه اسكار و سه گلدن گلوب شد و در نهايت توانست اسكار بهترين فيلم و بهترين فيلم‌نامه غيراقتباسي را كسب كند. اما به واقع چه اتفاقي افتاد كه افشاگر تا اين حد مورد توجه قرار گرفت به خصوص در آكادمي، اما بامب‌شل اينچنين مورد بي‌توجهي قرار گرفت؟ من تصور نمي‌كنم كه همه چيز به ارزش‌هاي سينمايي اين دو فيلم بازگردد. افشاگر، روايت داستان يكي از قديمي‌ترين گروه‌هاي روزنامه‌نگاري بوستون گلوب به نام گروه روزنامه‌نگاران اسپات‌لايت از روزنامه بوستون گلوب بود كه از كودك آزاري در يك كليساي كاتوليك در ماساچوست آمريكا پرده برداشتند و به دنبال آن مشخص شد كه اين تجاوزها امري ساختاريافته و گسترده در كليساهاي سراسر جهان است. اما يك تفاوت اساسي در اين ميان وجود دارد كه شايد علت اين رفتار دوگانه با اين دو فيلم باشد و آن اين است كه داستان افشاگر، كليسا و رهبران آن را مورد هدف قرار مي‌دهد و به اين ترتيب اين نهاد نيمه‌جان مذهبي در غرب يك بار ديگر منزوي‌تر و منفورتر در نزد اذهان عمومي شناخته مي‌شود. وقايع آزار و اذيت جنسي كودكان امري شايع در كليساهاي مختلف دنيا نشان داده مي‌شود آن هم در حالي‌كه اسقف‌هاي اعظم از اين موضوعات آگاه بوده و سعي در پنهان كردن آن داشته‌اند. چه كساني يا چه نهادهايي از اين وضعيت بهره مي‌برند؟ اما در اين سمت ماجرا اگرچه بامب‌شل روي ساختاري بودن آزار و اذيت كاركنان زن در عرصه‌هاي مختلف تمركز ندارد و موضوع آن به طور مشخص روي شخص راجر ايلز و چند مدير ديگر فاكس نيوز است اما طبيعي است كه تركش‌هاي آن سازمان‌هاي رسانه‌اي آمريكا را هدف مي‌گيرد كه هاليوود را هم مي‌توان جزئي از آن در نظر گرفت. پس تعجبي ندارد كه اسكار با بي‌تفاوتي از كنار چنين فيلمي عبور كند. بامب‌شل اگرچه روپرت مرداك و پسرانش كه مالكان اصلي فاكس هستند را بي‌خبر از اين قضايا نشان مي‌دهد اما به اين واقعيت نيز مي‌پردازد كه مرداك حاضر شد 65 ميليون دلار تنها به دو مدير متجاوز خود بپردازد تا از مديريت كنار بروند. مبلغي بيش از آن‌چه به تمام شاكيان اين پرونده به عنوان غرامت پرداخت شد. اين را مي‌توان يك پاداش عالي و قدرداني به‌يادماندني از كثافت‌كاري‌هاي اين مديران دانست و آن را در تاريخ ثبت كرد!
بامب‌شل حتي براي كساني كه با سيستم رسانه‌اي آمريكا آشنايي چنداني ندارند نيز جذاب است و آن‌قدر اطلاعات به مخاطب مي‌دهد كه او در طول فيلم سردرگم نشود. اين فيلم علاوه بر داستان پركشش خود، ريتم مناسبش و بازي‌هاي خوب بازيگرانش به خوبي يك دوراهي را پيش روي كاراكترهايش ترسيم مي‌كند و آن‌ها را در موقعيت سرنوشت‌ساز انتخاب قرار مي‌دهد. اگر هريك از اين زنان به حرف بيايند شغل و اعتبار خود را از دست مي‌دهند و از سوي ديگر اگر دست به افشاگري بزنند علاوه بر به دام انداختن مجرمين جلوي آسيب بيشتر زناني ديگر را خواهند گرفت. قراردادن شخصيت‌ها در يك دو راهي همان كاري است كه بسياري از فيلم‌سازان دوست دارند آن را انجام دهند اما ناموفق‌اند چون در بسياري موارد دو سمت انتخاب هزينه فرصت برابر يا نزديك به همي ندارند تا دوراهي و ترديد شكل بگيرد.
اما اگر بخواهم به يك مورد منفي در اين فيلم اشاره كنم آن مطرح كردن بحث همجنسگرايي و حمايت از آن است كه اين روزها گويي به مثابه مجوزي شده است براي ورود به آكادمي اسكار. حتي شده يك سكانس يا يك كاراكتر فرعي همجنسگرا را در فيلم‌ها مي‌گنجانند براي خوشامد عده‌اي و پياده شدن سياست‌هايي برنامه‌ريزي شده. اين ديگر سينما نيست. اين سواستفاده و به لجن كشيدن سينماست. بامب‌شل فيلم معلول‌هاست و اساساً به علل به وجود آمدن اين معضلات و فسادها نمي‌پردازد. مسئله‌اي را مطرح مي‌كند و مخاطب را با اين پرسش مواجه مي‌سازد كه چرا كار به اين‌جا كشيده است؟ مشكل فقط به يك پيرمرد هرزه كه داراي بيماري رواني است برنمي‌گردد بلكه مسئله فراتر از اين حرف‌هاست. اگر به علت‌ها توجه و بها داده شود شايد بفهمند كه اين رويه‌اي كه در خصوص ترويج همجنسگرايي در پيش گرفته‌اند نيز عاقبتي مشابه اين فسادها را در پي خواهد داشت. اين چيزي است كه خود فيلم‌ساز نيز بايد از فيلمش درس بگيرد.

يادداشتي بر فيلم كجا رفتي برنادت, Where'd You Go, Bernadette, زيست‌نگريِ كلان، با پيوستگي نمايشيِ كمتر از هميشه

۷۸ بازديد

جديدترين فيلم ريچارد لينكليتر يعني «كجا رفتي برنادت؟»، جسته و گريخته داراي همان ويژگي‌هاي روايي و نمايشيِ شاخص سينماي لينكليتر است؛ همان سينماي بيزار از كنش و واكنش‌هاي اگزجره و دفعتي و رويدادهاي برانگيخته و مكانيكي، كه معرفي شخصيت‌ها و تشريح روابط ميان‌شان و تبيين جهان موقعيتي فيلم را از طريق عادي‌ترين و روتين‌ترين پيشامدها، رفت و آمدها، همنشيني‌ها، وقت‌گذراني‌ها و لحظه‌نگاري‌ها صورت مي‌دهد؛ يعني روايت داستاني از طريق رويدادبيني و كنش و واكنش‌سنجي، جاي خود را به روايت نمايشي از طريق رفتاربيني و زيست‌نگريِ كلان مي‌دهد؛ به مدد همان وقت‌گذراني‌ها و لحظه‌نگاري‌هاي موضوعي كه دقيقاً به دليل برآمدن از دل عادي‌ترين و روتين‌ترين پيشامدها، آمد و شدها و حالات و وضعيت‌ها، خاصيت زيستنيِ ملموس دارند و به رفتارنگاري‌هاي عيني و ابژكتيو منجر مي‌شوند، اما در فيلم جديد لينكليتر، ناشي از انتخاب فيلمساز، فصل‌بندي‌شده هستند و آن امتداد و پيوستگيِ نمايشي و خاصيت «Real Time»گونه‌ي رواييِ سابق موجود در آثاري همچون «تنبل»، «پسربچگي»، «هر كسي چيزي مي‌خواهد» و سه‌گانه‌ي «پيش از طلوع»، «پيش از غروب» و «پيش از نيمه‌شب» را ندارند؛ به انضمام اينكه اينبار نه از طريق داناي كل، بلكه با واسطه‌ي راوي سوم شخص روايت مي‌شوند.


در واقع، با از ميان رفتن عامدانه و آگاهانه‌ي آن نوع پيوستگي نمايشي و «Real Time» روايي در جديدترين فيلم لينكليتر، زيست‌نگاري فيلمساز، دچار تغييراتي مي‌شود از قبيل كوتاه‌تر كردن سكانس‌ها و شكل گرفتن مجموعه‌اي از سكانس‌هاي كوتاه به جاي چند سكانس طولاني، بيشتر شدن تعداد پلان‌هاي هر سكانس، تحرك يافتن رفتاريِ بيشتر كارگرداني به ويژه در ساحت تدوين و دكوپاژ و تقطيع و تعدد نماها در ساحت نمايش، و اپيزوديك شدن پيشامدها، آمد و شدها و خرده‌موقعيت‌ها (البته با محوريت و مركزيت يك شخصيت اصلي در تمام آن‌ها) در ساحت روايت؛ انتخابي كه با توجه به گونه‌ي «كمدي-درام» فيلم، به نظر مي‌رسد در غياب آن‌دسته از كنش و واكنش‌ها و رويدادهاي پرتعداد لازم جهت خلق كمدي موقعيت، آن جنب و جوش نمايشي، موقعيتي، شخصيتي، رفتاري و لحنيِ لازم را جهت كمدي كردن گونه‌ي فيلم فراهم مي‌كند؛ خط مشي‌اي كم و بيش شبيه به آنچه در فيلم قبلي لينكليتر يعني «آخرين پرواز پرچم» نيز مشاهده شد؛ زماني كه به جاي موقعيت، شخصيت و اعوجاجات رفتاريِ در گذر زمان شخصيت از دل زيست تدريجي‌اش در آن موقعيتِ كلان، بستر بخش كمدي فيلم را فراهم مي‌كند.


در اين ميان، دراماتورژي فيلم، محول مي‌شود به همان معدود سكانس‌هاي طولاني و آن لحظه‌نگاري‌هاي دقيق و موضوعيِ منجر به رفتارنگاري‌هاي عيني و بيروني از دل پيشامدها و آمد و شدها و وضعيت‌هاي عادي و روتين كه باز در گذر زمان و از دل يك زيست تدريجي، قادرند آن فراز و فرودها و تضادهاي رفتاري و موقعيتي و شخصيتيِ لازم جهت شكل گرفتن يك درام را با روايتي ميني‌مال و خرده‌پيرنگ عرضه كنند؛ كه به عنوان بارزترين نمونه‌هاي آن سكانس‌هاي طولاني و لحظه‌نگاري‌هاي نسبتاً پيوسته، مي‌توان اشاره كرد به سكانس مجادله‌ي «آدري» با «برنادت» پس از خراب شدن خانه‌ي «آدري»، مجموعه سكانس‌هاي ايميل‌هاي شفاهيِ «برنادت» به «مانجولا»، سكانس تلاش شوهر «برنادت» براي تسليم كردن او به روانپزشك و به ويژه مجموعه سكانس‌هاي درددل‌هاي جداگانه‌ي «برنادت» و شوهرش نزد روانشناس‌هاي خود، كه اين نمونه‌ي آخري، در فيلم جديد لينكليتر، به صورت تدوين موازي، روايت شده است؛ سكانس‌ها و لحظه‌نگاري‌هايي كه هم خاصيت معرفي و پردازش شخصيت‌ها در گذر از پيشامدها و آمد و شدهاي فيلم را دارند و هم خاصيت معرفي، پردازش و پيشبرد موقعيت كلي درام در گذر از اعوجاجات و تغييرات تدريجي كاراكترها، به ويژه در ساحت رفتارنگاري‌شان.


علاوه بر اين‌ها، «كجا رفتي برنادت؟» را مي‌توان يكي از متفاوت‌ترين و دشوارترين فيلم‌هاي لينكليتر دانست؛ از اين نظر كه يكي از معدود آثار او است كه جهان موقعيتيِ متمركز و منسجم ندارد؛ تمركز و انسجام موقعيتي كه در آثاري مانند «يك اسكنر در تاريكي» و «آخرين پرواز پرچم» نيز به رغم نبود پيوستگيِ نمايشي و «Real Time» روايي، وجود داشت اما در جديدترين فيلم لينكليتر، حلقه‌ي اتصال تماتيك، درونمايه‌اي، روايي و نمايشيِ تمام پيشامدها، آمد و شدها و خرده‌موقعيت‌هاي اپيزوديك فيلم به همديگر، در شخصيت اصليِ «برنادت» نام فيلم نهفته است؛ امري كه «كجا رفتي برنادت؟» را به يكي از معدود آثار لينكليتر تبديل مي‌كند كه «فيلم شخصيت» است و لذا وابستگي روايي و نمايشيِ فيلم به حوزه‌ي اجرا را به حداكثر مي‌رساند؛ حوزه‌اي كه در آن، كيت بلانشت توانسته با نوعي از نقش‌آفرينيِ پر جنب و جوش و داراي درگيري‌هاي رفتاريِ دروني و بيروني، شبيه به آنچه در «جاسمين غمگين» ارائه كرد، شخصيتي سمپاتيك و حتي كاريزماتيك خلق كند كه با رفتار و شناسه‌هاي جذاب، «معتمد به نفس»گونه، «يكه بزن»وار و گاه ترحم‌برانگيزش، مخاطب را همدلانه و همراهانه با سير حركتيِ خود به پيش ببرد؛ يكي از يونيك‌ترين شخصيت‌هاي زن سينماي لينكليتر كه فيلمساز به كمك آن توانسته، كانتنت و كانسپتي به روز شده از فيلمي همچون «زن مدهوش» جان كاساوتيس را ارائه كند؛ بي‌آنكه اينبار همراهي و همذات‌پنداري مخاطب با شخصيت اصلي‌اش، صرفاً به دليل مظلوم و ترحم‌برانگيز بودن شخصيت زن باشد؛ و البته با جهاني كه نگاهي انساني، ملايم و چه بسا «اوزو»وار نسبت به مسأله حادش دارد؛ جهاني كه در روايت و ساختار، بي‌شباهت به سينماي مايك لي نيست اما در تم و درونمايه، «نرسيدن»هاي شخصيت‌هاي سينماي مايك لي را به «رسيدن» بدل مي‌كند.

يادداشتي بر فيلم خرگوش جوجو, Jojo Rabbit, وقتي موقعيت‌هاي اصليِ داستاني، نحيف مي‌مانند

۱۱۳ بازديد

«جوجو خرگوشه» تايكا وايتيتي همانگونه كه از كانتنت سكانس افتتاحيه‌اش برمي‌آيد، دست‌كم در يك سوم ابتدايي‌اش، يك «كمدي هجو» است؛ هجوي گاه بر اثر تكرار بيش از اندازه‌ي يكي از عناصر روايي يا نمايشيِ موقعيت (مثل شعار درود بر هيتلر)، گاه بر اثر اغراق در محتواي گفتارها و گفتگوها (مثل توصيه‌هاي فرمانده به كودكان در اولين اردوي آموزشيِ نظامي‌شان)، گاه با بكارگيري بازي لحنيِ متفاوت و معكوس نسبت به اتفاقات يا خرده‌موقعيت‌ها (مانند نحوه‌ي روايت داستاني و نمايشيِ مجروح شدن «جوجو») و گاه به وسيله‌ي دستكاري تمسخرآميز در چيدمان يا عناصر يا مناسباتِ خرده‌موقعيت‌ها (مانند كتك خوردن تحقيرآميز افسر ارشد نازي از مادر يكي از كودكان تحت فرمان او)؛ «كمدي هجو»ي كه البته در ادامه، جهت لخته نماندن و بارور شدن روايي، به موقعيت‌هاي داستانيِ مورد نياز براي يك درام و البته به تضادهاي دراماتيك «كودك سان»انه‌ي يك فيلمِ «براي كودك» يا «درباره‌ي كودك» نيز مجهز مي‌شود (تقابل همزيستانه‌ي پسرك متعصب نازي («جوجو») با دختر نوجوان يهوديِ پنهان شده در خانه‌شان («السا») )؛ «كودك سان»بودني كه از P.O.V شخصيت اصلي كودك فيلم و جهان و لحن كودكانه‌اي كه به تبع آن شكل مي‌گيرد برمي‌آيد؛ لحن و جهان كودكانه‌اي كه هم نحوه‌ي پيشبرد داستان و هم نوع موقعيت‌پردازي فيلم، از طريق تداوم و تقويت آن صورت مي‌پذيرد؛ و همين مسأله، به سليسيِ همراه با ساده‌انگاريِ شكل روايت داستان، موضوعيت مي‌دهد.


«جوجو خرگوشه» تايكا وايتيتي به لحاظ روايي، يك هدف، مقصد و «ايده ناظر» ساده دارد كه از طريق «داستان موقعيت»ي سليس قصد دارد آن را محقق كند؛ رنگ باختن تدريجيِ تعصب يك كودك سمپات نازي به باورهاي نازيسم («جوجو») در بستر آشناييِ منجر به عشق با يك دختر نوجوان يهودي («السا»). در اين مسير اما نقصان‌هاي روايي مهمي وجود دارد؛ نخست آنكه خرده‌موقعيت‌هاي خنثيِ داستاني در طول خط سير اين كمدي-درام، آنقدر تعدد دارند كه كليت داستان را از آن انسجام و تمركز لازم مي‌اندازند و از موقعيت مركزي‌اش به دور نگه‌مي‌دارند؛ يعني داستاني كه مي‌توانست به طور كلي، روي دو نوع موقعيت تقابل همزيستانه‌ي «جوجو» با «السا» و تقابل «جوجو» با روياي متعصبانه‌ي همزيستي با «هيتلر» متمركز شود و به موازات روايت اين دو نوع موقعيت، پيش برود و به ثمر برسد، آنقدر اين دو نوع موقعيت را به دليل پرداختن بيش از حد به خرده‌موقعيت‌هايي مثل ديدار با «يوركي» يا حضورِ خارج از موضوعيت در اردوگاه نازي‌ها، نحيف نگه‌مي‌دارد كه «داستان موقعيت» اصلي فيلم، پس از اينكه «جوجو» عاشق «السا» مي‌شود، ديگر عملاً چيزي براي عرضه ندارد؛ تا جايي كه حتي موقعيت‌هايي همچون بازرسي خانه‌ي «جوجو» توسط مأموران گشتاپو و اعدام مادر «جوجو» («رزي») نيز نه مي‌توانند گره و چالشي ايجاد كنند و ريل داستاني را تغيير دهند و «داستان موقعيت» را وارد مرحله‌ي جديدي كنند و نه حتي قادرند حركتي داستاني در موقعيت اصلي فيلم ايجاد كنند.


نقصان ديگر آنكه گنجاندن وقايع تراژيكي همچون اعدام «رزي» و اشغال آلمان و كشته شدن هم‌اردويي‌هاي سابق «جوجو» (آن هم با آن شكل نمايش متمركز و اسلوموشن و همراه با آن نوع موسيقي متن حزن‌انگيز و تلخ) و تيرباران سروان «كي» و مواردي از اين دست، تنها موجب ناپيوستگي و چندپارگي و عدم تناسب لحن فيلم ميان بخش «كمدي هجو» و بخش «درام»اش مي‌شود و كمكي به دراماتيك‌تر شدن موقعيت اصليِ داستاني يا غني‌تر كردن دراماتورژي فيلم نمي‌كند و شايد همين ناپيوستگي و ناهمخواني لحن است كه موجب مي‌شود سكانس‌هاي متقارن فيلم، مثل آخرين سكانس ملاقات «جوجو» با «هيتلر» كه متقارن با اولين سكانس ملاقات «جوجو» با «هيتلر» است يا سكانس آزاد كردن «السا» توسط «جوجو» كه متقارن با سكانس وارد كردن «جوجو» به جامعه توسط «رزي» است، نتوانند آن حس دراماتيك لازم را در مخاطب، برانگيخته كنند و آن برخورد دراماتيك لازم را جهت به ثمر رسيدن بايسته‌ي اين «كمدي-درام» ايجاد كنند و شايد بهتر مي‌بود اگر تايكا وايتيتي، همان دست‌فرمانِ روايي و نمايشيِ «كمدي هجو»گونه‌ي يك سوم ابتدايي فيلم را در ادامه‌ي داستان نيز دنبال مي‌كرد و بخش درام فيلم را صرفاً به سكانس‌هاي رويارويي ميان «جوجو» و «السا» مي‌سپرد.

نقد فيلم كفرناحوم, Capernaum, زين، روايتگر زندگي خود

۱۱۸ بازديد

فيلم كفرناحوم  قدرت خود را نه از قصه پردازي و نه فرم بلكه از  بازي بازيگران خردسال خود مي گيرد. نادين لبكي كارگردان اين فيلم كه  پيش از اين هم در ساخت آثار قبلي خود روايت هايي از اين دست را  و با استفاده از فرم هاي رايج سينماي رياليستي به كار برده بود در اين اثر جز درخشش بازيگر بيروتي "زين الرافعي" كه زندگي خودش نيز بي شباهت به "زين" كفرناحوم نيست، به نظر مي رسد حرف تازه اي براي گفتن ندارد. ماجرا از اين قرار است كه زين پسر فقير لبناني كه در خانواده اي پر جمعيت زندگي مي كند و حتي سن و تعداد خواهران و برادران خود را نمي داند، در پي يك سلسله  اتفاق  تصميم به شكايت از والدين خود مي گيرد. نقطه شروع اين روايت ازدواج سحر خواهر زين با صاحب خانه نسبتا مرفه آنهاست. ازدواجي كه پس از رخ دادن آن زين خانه را به مقصدي نامشخص ترك مي كند و اين سفر بستر تازه اي مي شود براي ماجراجويي هاي گزنده و تلخ او. 
نادين لبكي در پلان هاي ابتدايي فيلم به معرفي كفرناحوم و ساكنين آن مي پردازد. چند  پسربچه در تصاويري اسلوموشن در حال بازي كردن با اسلحه هاي ساختگي خود هستند. اين نما در نماهايي گسترده تر جمع و جور مي شود و در نهايت به نماي اكستريم لانگ شات نهايي از كفرناحوم مي رسيم. يك منطقه قحطي زده و فقير با ساختمان هايي مخروبه كه مسجدي زيبا در ميان آن مي درخشد.(به نظر مي رسد كه او قصد دارد كه نقش دين در زندگي تاكيد كند از اين دست است سكانسي در زندان كه كشيشان به ملاقات آنها مي آيند و برنامه هاي مفرح اجرا مي كنند). نمايي كه بارها در طول فيلم بدون اينكه لازم باشد تكرار مي شود. اصولا نادين لبكي در فيلمسازي خود وسواس زيادي بر روي مواضع فكري خود دارد. هر چند او با دوربين روي دست و استفاده از فرم هاي متعارف  واقع گرايانه  سعي در روايتگر بودن دارد اما از تحميل نگاه غالب او به عنوان فيلمساز بر فيلم هايش نمي توان فاكتور گرفت. از اين دست است كات زدن روايت اصلي زين به صحنه هايي از دادگاه. كات زدن هايي كه مخاطب را از جريان اصلي فيلم دور مي كند و حس يكدست شدن با قهرمان كوچك فيلم  را دچار سر در گمي مي كند. مي توان در كنار همه اين اشكالات روايتي و فني به انتخاب هوشمندانه نادين لبكي در بازيگران خود اشاره كرد. راهيل كه زن خدمتكار دورگه اي كه زين را پناه مي دهد در زندگي واقعي خود نيز تجربه اي اينچنيني را از سر گذرانده است. او نابازيگري است كه بازي درست و دقيقي ارايه مي دهد و در كنار زين الرافعي و يوناس كوچك (كه در واقعيت يك دختر است) تعامل  سه نفره و هماهنگي خوب و درخشاني دارند. يكي ديگر از نقطه قوت هاي فيلم كفرناحوم پايان بندي آن است. زين كه در هيچ كدام از قاب هاي فيلم لبخند نمي زند در قاب پاياني ، زماني كه متوجه مي شود دوربيني كه مقابل اوست  قرار است چهره او را براي  پاسپورتش ثبت كند، لبخند مي زند. لبخندي كه آنقدر تكان دهنده و جذاب و شيرين است كه كارگردان آن را تبديل به اهرمي براي فيلم خود مي كند و براي زمان طولاني مخاطب را با آن قاب ثابت تنها مي گذارد. حتي پس از محو شدن اين قاب، مخاطب فيلم را عقب مي زند تا چند باره و چنده بار تبديل شده صورت غمگين اين پسربچه به صورتي خندان را تجربه كند.  چهره اي كه با نماي اكستريم كلوزآپ ارايه مي شود تا بتواند قدرت چشمان و كوچكترين عضلات صورت اين بازيگر خردسال  را به رخ بكشد. بازيگري كه رسالت كودكانه ي خود رابر گفتن حرف ها و شكايت هايي، كه شايد در دنياي واقعي خود هم بارها در خيالش از خود پرسيده بود، به خوبي به پايان مي رساند.  
  
  آرتور مردي كه  روزهايش را دلقكي مي شود براي تبليغات فروشگاه ها و شب هايش را با روياي كمدين شدن خود سپري مي كند اينگونه زندگي خود را خلاصه مي كند آن هم درست قبل از كشتن مادر " در تمام مدت زندگيم حتي يك لحظه خوشحال 

نقد فيلم فورد در برابر فراري, Ford v Ferrari, يك تراژدي كوچك دوست داشتني

۹۷ بازديد

فورد در برابر فراري يك درام – زندگي نامه خوش ساخت و پر جاذبه است . جيمز منگولد كه در كارنامه خود آثاري چون : «3:10 به يوما» و «لوگان» را دارد ، روند صعودي خود در ساخت درام از زندگي نامه را حفظ كرده است . اگر چه ابژه هاي وابسته به زمان و محدوديت در مكان با استفاده از جادوي تكنولوژي در اين اثر پنهان شده ، اما با توجه به نزول كيفيت كلاسيك در سينماي جهان ، اين اثر يكي از آثار مهم ديگر در سال 2019 به شمار مي رود . 
*هفت هزار دور 
زندگي نامه مايلز كه توسط كرون شلبي دچار جاذبه و تمركز روايي در فيلمنامه شده  به خودي خود پر فراز و نشيب و جذاب است . اما آنچه به شخصيت مايلز جذابيت بخشيده بازي كريستين بل در اين نقش است كه به خوبي از پس واكنش به رقيب دراماتيك خود ، شلبي ( با بازي مت ديمون) ، بر آمده است . در آثاري كه وابستگي فيزيكي روايت بيش از انگاره ديالوكتيك در آن است نقش تدوين و فيلم برداري بسيار مهم است كه ، منگولد مولف با احاطه به اين موضوع مخاطب را با تعويض هر دنده از سوي رانندگان قلقلك مي دهد . همذات پنداري مخاطب در اين اثر بيش از آنكه نسبت به پروتوگونيست باشد ، با سرعت ، تصادف و اوج گيري ماشين هاي ماسبقه است . از سويي ديگر قابليت لايه بندي مكان و زمان در اين اثر محدود به شكل داستاني و مسابقه اي آن مي شود . در واقع كاراكتر ها در داستان با هم جدال مي كنند و در زمين مسابقه انتقام مي گيرند . اگر چه مسابقات و ميزان سن آن از شكل سينمايي اثر جدا نيست اما همواره تصور تماشاي اپيزود مستند را براي مخاطب به همراه دارد كه اين خود جز نقاط قوت اثر به شمار مي رود . اشاره ابتدايي شلبي به لذت رسيدن به هفت هزار دور و احساس بدست آمده از آن با واقعه تراژدي در پايان ارتباط مستقيم برقرار مي كند تكامل هنري يك اثر سينمايي را به همراه دارد . 
*مواجهه با ترس 
شخصيت مايلز اگر چه به لحاظ سينمايي اغراق آميز طراحي شده است اما از آنجايي كه با يك زندگي نگاره تك بُعدي طرف مي شويم قابل باور است . چرا كه مبارزه تا حد مرگ ، فداكاري او در پايان براي همزماني رسيدن سه خودرو فورد و بي توجهي او به تباه شدن حق قهرماني نشانه هاي يك انسان فرا طبيعي است . «فورد در برابر فراري» مسئله بزرگ هدف و انگيزه را به لحاظ روانشناسي به خوبي واكاوي كرده است . مايلز كه در تعميرگاه خود به صاحبان خودرو توصيه هاي رانندگي مي كند به محض اينكه فرصتي براي نمايش قدرت خود مي بيند بدون آنكه لطمه اي به غرور خود وارد كند آن را به شهادت طلبانه ترين شكل ممكن بروز مي دهد و با ترس از روبه رو شدن مبارزه مي كند . 
*خط پايان
هراس از مرگ توسط «فورد در برابر فراري» به شكل ابر زميني نمايش داده شده است . مايلز با توجه به اينكه تجربه تلخ بريده شدن پدال ترمز را داشته براي بار آخر باز هم سوار همان خودرو مي شود و با بالاترين سرعت از خط پايان زندگي عبور مي كند . اساسا با به كار بردن واژه اكشن براي چنين آثار مهيجي مخالفم چرا كه بنظرم اكشن شكل امروزي و مدرن وسترن است كه با تغيير جنگ افزار كلمه آن به روز شده . درام اين اثر هرچند وطن پرستانه و خودخواهانه اما به طور ژرفي از ايمان به سرزمين خود سخن مي گويد و مسلما هدف توليدات هاليوود ايجاد چنين احساس خوبي در ميان مخاطبان است . سينما بدون آنكه كسي را ناراحت كند حرف خود را با توسل به درام و تكنيك به كرسي مي نشاند . 

نقد فيلم فانوس دريايي, The Lighthouse, درخشش فانوس دريايي

۱۲۶ بازديد

درخشش فانوس دريايي
فيلم "فانوس دريايي"محصول 2019 به نويسندگي و كارگرداني رابرت اگرز Robert Eggers كه به شيوه سياه و سفيد ساخته شده است و در قاب 3X4 به روي پرده رفته است. فيلم با نماي اكستريم لانگ شات از يك كشتي كه از درون مه غليظ پديدار مي گردد آغاز مي شود. اين كشتي دو نفر توماس ويك (ويليام دفو) و افراييم وينزلو (رابرت پتينسون) را براي تعويض پست فانوس دريايي به يك جزيره كوچك دور افتاده مي آورد و افراد قبلي را باز مي گرداند از اين به بعد بقيه زمان 110 دقيقه اي فيلم به رويدادها، كنش ها و واكنش هاي اين دو نفر در جزيره ي فانوس دريايي مي پردازد.
سازنده "فانوس دريايي" با استفاده از عناصر سبكي شامل طراحي صحنه و دكور، لباس و گريم و بازيگري، آوا ها و موسيقي، نورپردازي و فيلمبرداري و همچنين تدوين و با در نظر داشتن مولفه هاي موضوع، محتوا و مضمون يك فيلم به سبك اكسپرسيونيسم انتزاعي به سينماي امروز جهان عرضه نموده است. رابرت اگرز از ابتدا تا انتهاي فيلم به تمام عناصر اين سبك وفادار مانده و در جاي جاي فيلم به روشني از كاركردهاي آنها بهره برده است. انتخاب اين سبك از طرف سازنده ي فيلم بي دليل نبوده است اما قبل از اين كه به اين دلايل پرداخته شود براي درك بهتر نگاه از زاويه ي سبك شناسي، آشنايي با سابقه ي پيدايش اكسپرسيونيسم خالي از فايده نيست.
«كلمه اكسپرسيون EXPERSSIONاز دو كلمه ي"EX " كه پيشوندي به معني "خارج" است" PERSSON"به معناي "فشار و فشردگي" تشكيل شده است. اين كلمه در زبان هاي اروپايي معاني متعددي دارد مانند بيان، عبارت و -اصطلاح- حالت قيافه است و هم به معني ابراز حالت درون و بلاخره به معني فشردن است از آن نوع كه ميوه اي را بفشارند تا آبش در بيايد. عنوان "اكسپرسيونيسم" در واقع ناظر به دو معني اخير است در فرهنگ فرانسوي "ليتره" مي خوانيم عرق كردن بر اثر اكسپرسيون به قطره هاي عرقي گفنه مي شود كه از درد شديد رنج مي برند و بويژه بر چهره ي محتضران ظاهر مي شود ...» (مكتب هاي ادبي، رضا سيد حسيني، جلد دوم، ص 702) با اين تعريف در مي يابيم اكسپرسيونيسم يك مكتب اجتماعي بر پايه به تصوير كشيدن و مبالغه دردهاي اجتماع است.
اكسپرسيونيسم از آلمان اوايل قرن بيستم يعني تسلط بورژوازي و نظام سركوبگر ويلهلم دوم شكل مي گيرد عده اي از جوانان روشنفكر كه از اين شرايط و اوضاع به شدت ناراحت بودند فرياد اعتراض خود را در قالب اكسپرسيونيسم سر دادند. 
سه مشخصه اصلي اكسپرسيونيسم عبارتند از:
-نارضايتي و شورش بر وضع موجود. 
-ترس و وحشت از آينده ي نامعلومي كه جامعه آن زمان به سوي آن حركت مي كرد، چه آن كه دو فاجعه جنگ جهاني اول و دوم بر درستي اين ترس و وحشت صحه مي گذارد. 
-تلاش براي شناساندن نارضايتي و وحشت خود به منظور ايجاد تغيير و تحول اجتماعي.
بنابراين اگر سبك فيلم را اكسپرسيونيستي بدانيم، چه چيزي فيلمساز جوان را به وحشت انداخته تا اين چنين درون فيلم را از صحنه هاي منزجر كننده و خشن آكنده نمايد؟ به داستان هاي اساطيري بازگشت كند و نفرين خدايان را درباره زمينيان به زبان آورد؟ و چنين پايان اندوهناكي را براي بازماندگان اين جزيره رها شده در اقيانوس بيكران هستي رقم زند؟
شايد او به زمان ويلهلم دوم مي انديشد و عرق سرد احتضار را بر پيشاني بشريت امروز پيرامونش مي بيند و شايد او خطر جان گرفتن نيوفاشيسم، نيونازيسم و نيوكانها را احساس كرده است شايد او طلوع دوباره ملي گرايي افراطي، نژاد پرستي و ديگر افراطيون در جهان را شاهد است و با نور و آژير خطر "فانوس دريايي" اش براي جامعه جهاني اعلام خطر مي كند.

معرفي‌ بهترين‌ سايت‌هاي توليدمحتوا

۸۴ بازديد

بهترين سايت ‌هاي توليد محتواي ايراني و خارجي را براي شما در اين مقاله معرفي كرديم ، تا شما براي توليد محتواي سايت خود از بهترين ها استفاده كنيد ، وقتي مهم ترين عامل موفقيت يك سايت از نگاه گوگل محتواست شما هم بايد بهترين باشيد.

بهترين سايت هاي توليد محتوا داخلي و خارجي , 6 سايت تاپ توليد محتوا در سال 2020. توليد محتواي خوب و با كيفيت يكي از مهم‌ترين عواملي است كه باعث مي‌شود كه رتبه‌ي وب سايت شما در گوگل افزايش چشمگيري داشته باشد. اين موضوع سبب شده است كه بسياري از مديران وب سايت‌ها از محتواي با كيفيت توليد شده، توسط توليدكنندگان حرفه‌اي محتوا، در وب‌سايت خود استفاده كنند و به همين منظور به دنبال سايت هاي توليد محتوا هستند تا در اين زمينه آن‌ها را ياري كنند‌. اگر شما نيز به دنبال يافتن بهترين سايت هاي توليد محتوا هستيد در اين مقاله با ما همراه باشيد زيرا در ادامه تصميم داريم شما را با بهترين سايت هاي توليد محتوا آشنا كنيم.

توليد محتوا چيست؟

توليد هرگونه محتوا از قبيل متن، فيلم، عكس، پادكست و … را توليد محتوا گويند. افرادي را كه اين محتوا را توليد مي‌كنند، توليدكننده‌ي محتوا گويند. همه‌ي وب سايت‌ها براي اينكه بتوانند در رتبه‌هاي برتر گوگل قرار بگيرند و آمار بازديدكنندگانشان افزايش يابد، با هم رقابت شديدي دارند. كساني مي‌توانند در اين رقابت پيروز باشند كه اصول مهمي را رعايت كنند تا از ديدگاه الگوريتم‌هاي گوگل به عنوان يكي از وب سايت‌هاي برتر شناسايي شوند.

يكي از مهمترين كارهايي كه مي‌تواند باعث رشد وب سايت شما شود، توليد محتواي با كيفيت بر اساس اصول سئو است. يك طراح وب سايت الزاما يك توليد كننده‌ي ماهر محتوا نيست و مسلما براي رشد وب سايت خود نياز به توليدكنندگان محتوا دارد. در ادامه بهترين سايت هاي توليد محتوا را معرفي خواهيم كرد. اين سايت هاي توليد محتوا مي‌توانند به شما در اين زمينه كمك كنند.

بهترين سايت ‌هاي توليد محتوا

در سال‌هاي اخير در كسب و كارهاي اينترنتي، تمركز بر بازاريابي محتوا روز به روز شدت بيشتري پيدا كرده‌ است. اين موضوع سبب شده است كه صنعت توليد محتوا نسبت به گذشته به صورت حرفه‌اي‌تر و تخصصي‌تر پيگيري شود. اين موضوع سبب شده است كه سايت ‌هاي توليد محتوا بوجود بيايند كه به ساير وب سايت‌هاي خدمات مختلفي در اين زمينه ارائه كنند. در اين بخش شما را با بهترين سايت هاي توليد محتوا در ايران و بهترين سايت هاي خارجي براي توليد محتوا، معرفي خواهيم كرد.

بهترين سايت ‌هاي توليد محتوا در ايران

در حال حاضر سايت هاي توليد محتوا بسياري وجود دارد؛ اما پيدا كردن يك وب سايت معتبر در اين حوزه اهميت بسياري زيادي دارد چون برخي از وب سايت‌هاي توليد محتوا، محتواي كپي در اختيار شما قرار مي‌دهند و به جاي اينكه شما بتوانيد در رتبه‌هاي بالاي گوگل قرار بگيريد، از طرف گوگل جريمه مي‌شويد و سايت شما با مشكل مواجه خواهد شد. اگر صاحب يك كسب و كار تا انتهاي اين مقاله با ما باشيد تا شما با برخي از بهترين سايت هاي توليد محتوا آشنا كنيم.

 

در ادامه ده تا از بهترين سايت هاي توليد محتوا آورده شده است، اما توجه داشته باشيد كه اين وب سايت‌ها به ترتيب اهميت يا رتبه دسته‌بندي نشده‌اند.

سايت ايران محتوا https://ircontent.com

يكي ديگر از بهترين سايت هاي توليد محتوا در ايران، سايت ايران محتوا است. از جمله اهداف مهم اين وب سايت اين است كه براي استارت آپ‌ها و وب‌ سايت‌ها، محتواي با كيفيت و ارزشمند توليد كنند.
از جمله خدمات اين وب سايت مي‌توان به نكات زير اشاره كرد:
• توليد محتواي جامع
• توليد محتواي بازسازي شده
• توليد محتواي ترجمه شده
• توليد محتواي براي شبكه‌هاي اجتماعي
• تنظيم تقويم محتوا
• ويراستاري متن

سايت رايا ماركتينگ https://rayamarketing.com

يكي از سايت‌هاي توليد محتوا در ايران، سايت رايا ماركتينگ است كه با بيش از 7000 نويسنده سئو كار، 9000 گرافيست و موشن كار، 11000 تايپيست محتوا گذار و 1200 برنامه نويس تحت وب و موبايل به دنبال ارائه‌ي خدمات با كيفيت به صاحبان كسب و كار و كمك به ارتقاي كسب درآمد اينترنتي آن‌ها است.

• توليد محتوا متني
• توليد پادكست
• طراحي موشن گرافيك
• رپورتاژ آگهي
• ديتا اينتري
• تبليغ در گوگل ادرودز
• طراحي بنر ثابت و متحرك
• طراحي لوگو
• تبليغ در شبكه هاي اجتماعي

 


سايت سايتي نو https://siteeno.com

سايتي نو يكي از بهترين سايت هاي توليد محتوا است. اين وب سايت از زيرمجموعه‌هاي ايده پردازان است. هدف آن ارائه‌ي خدمات مختلف در زمينه وب با بهره‌ گيري از متخصصين زبده، مي‌باشد. برخي از خدمات اين مجموعه شامل موارد زير است:

• سفارشي سازي سايت و محتوا دهي
• سامانه پيام كوتاه
• پشتيباني سايت وردپرسي
• طراحي وب سايت

 

سايت فرا محتوا https://faramohtava.com

يكي از سايت هاي توليد محتوا، سايت فرا محتوا است. اين وب سايت به طور تخصصي در زمينه‌ي بازاريابي محتوا فعاليت مي‌كند. در اين مجموعه امكان مديريت فرآيند بازاريابي محتوا از تدوين استراتژي تا توليد، بهينه‌سازي كانال‌هاي انتشار و حسابرسي محتوا فراهم شده است. اين وب سايت در زمينه‌هاي زير خدمات خود را ارائه مي‌دهد:

• توليد محتواي متني/ تصويري/ صوتي
• خدمات استراژي محتوا ( شخصيت برند، پرسوناي مخاطب و نقشه راه محتوا)

 

 

سايت كپيفاي https://copify.ir

كپيفاي هم يكي از بهترين سايت هاي توليد محتوا است. هدف اين مجموعه اين است كه با بهره گيري از متخصصان در هر حوزه‌، محتواي با كيفيتي در آن حوزه ايجاد كنند.

• توليد محتوا
• فروش كتاب
• طراحي وب سايت
• سئو وب سايت
• رپورتاژ اگهي
• فروش آيتم‌هاي ديجيتال (نرم‌افزار، ويدئو، قالب، صوت و…)

بهترين سايت هاي توليد محتوا

 

 

استخراج ابري بيت كوين و نحوه كسب درآمد

۸۲ بازديد

استخراج ابري بيت كوين به معني واگذار كردن انجام تراكنش ها به شركت هاي واسط است. اين شركت ها مي توانند با اجاره دادن دستگاه هاي خود به شما عمليات ماينينگ ارزهاي ديجيتال و بيت كوين را انجام دهند. استخراج ابري بيت كوين مي تواند بي دردسر شما را به درآمد برساند اما اين روش داراي مزايا و معايبي است كه به آن خواهيم پرداخت.

 

استخراج ابري بيت كوين

 

استخراج ابري بيت كوين چيست؟

استخراج ابري بيت كوين (Cloud Mining) چيست؟ بدون سخت افزار ماين كنيد. استخراج ابري بيت كوين چيست و چگونه مي تواند شما را به درآمد برساند؟ در حالت عادي اگر بخواهيد اقدام به استخراج ارزهاي ديجيتال مانند بيت كوين كنيد بايد از چند روش اقدام كنيد. روش هاي مانند استفاده از كارت گرافيك , مرورگر هاي مخصوص استخراج , خريد دستگاه ماينر و … اما امروزه شركت هايي وجود دارند كه در نقش واسط عمل مي كنند و شما مي توانيد با پرداخت هزينه براي مدت معين و تعيين قدرت استخراج اقدام به ماينينگ بيت كوين كنيد. اين شركت ها دستگاه هاي زيادي در اختيار دارند و با اجاره دادن آن ها به شما هم براي شما و هم براي خود كسب درآمد مي كنند. هر چه توان دستگاه بيشتر باشد شما بايد هزينه بيشتري براي آن پرداخت كنيد و در نتيجه سود بيشتري هم عايد شما مي شود.

 

استخراج ابري رايگان | چگونه مي توان به شركت هاي واسط اعتماد كرد؟

زماني كه صحبت از پرداخت هزينه و سر مايه گذاري مي شود به دنبال آن ريسك پذيري و ريسك گريزي افراد به ميان مي آيد. شما براي استفاده از خدمات استخراج ابري شركت ها بايد هزينه پرداخت كنيد و اشتراك بخريد. اما ريسك اين مساله در چيست؟ مهم ترين موضوعي كه بايد در نظر بگيريد ميزان اعتبار و قدمت سايت مورد نظر است. سايت هايي كه در اين زمينه از اعتبار بيشتري برخوردار هستند و بازخوردهاي خوبي داشته اند گزينه مناسبي براي سرمايه گذاري محسوب مي شوند. در غير اين صورت اگر بخواهيد به هر شركت نو ظهوري اعتماد كنيد ممكن است نتيجه آن از دست رفتن سرمايه , زمان و اعتمادتان باشد.

 

كلود ماينينگ چيست

 

استخراج ابري بيت كوين در ايران

در ايران نيز شركت هاي مختلفي وجود دارند كه اقدام به استخراج ابري بيت كوين مي كنند. اما مواردي كه در بالا گفته شد در انتخاب اين شركت ها دخيل هستند زيرا اگر انتخابي نامناسب داشته باشيد ممكن به جاي سود ماهانه پشيماني عايد شما شود. مي توانيد به جاي استفاده از شركت هاي داخلي به دنبال ثبت نام و سرمايه گذاري در شركت هاي استخراج ابري خارجي باشيد. فقط كافيست كمي به زبان انگليسي مسلط باشيد !

 

 

شركت هاي كمي در ايران وجود دارند كه در زمينه استخراج ابري خوش نام هستند .

 

مزايا و معايب استخراج ابري بيت كوين

در اين بخش به ترتيب به مزايا و معايب استخراج ابري درباره بيت كوين اشاره مي كنيم تا بعد از خواندن آن تصميم بگيريد كه از اين روش براي كسب درآمد ستفاده كنيد يا خير !

 

مزاياي استخراج ابري بيت كوين

كسب درآمد در سكوت !

اگر خودتان اقدام به تهيه ماينر و سخت افزارهاي استخراج بيت كوين كنيد مطمئنا سر و صداي زيادي در اطراف شما ايجاد مي شود. زيرا ماينرها به خودي خود بعد از مدتي داغ مي شوند و شما بايد از دستگاه و فن هاي خنك كننده براي كاهش دماي آن ها استفاده كنيد. اين مساله مي تواند موجب توليد صداي نابهنجار شود. مگر اينكه ماينر را در محيطي خارج از محيط زندگي خود قرار دهيد.

 

عدم پرداخت هزينه بالاي برق

زماني كه بخواهيد با استفاده از سخت افزار بيت كوين را استخراج كنيد مصرف برق به شدت افزايش پيدا مي كند. اين مساله به دليل مصرف بالاي برق توسط ماينرها و همچنين دستگاه هاي خنك كننده است كه در پايان ماه شما را مجبور به پرداخت نيمي از سودتان براي قبض برق خواهيد كرد.

 

كاهش ريسك سرمايه گذاري

سرمايه گذاري در شركت هاي ابري نسبت به خريد تجهيزات و ماينرها كمتر است. به طور مثال شما با 2 ميليون تومان مي توانيد يك پلن خوب با اشتراك يكساله را تهيه كنيد كه سود مناسبي را در ماه در اختيار شما قرار مي دهد و هر زمان كه نخواستيد استخراج بيت كوين را ادامه دهيد پلن خود را شارژ نمي كنيد. اما اين مساله در خصوص خريد تجهيزات فرق مي كند. زيرا شما چندين ميليون تومان صرف خريد سخت افزار مي كنيد و از طرفي هزينه برق و باقي ريسك ها را مي پذيريد و هر زمان كه نخواستيد ماينينگ را ادامه دهيد مجبور به كنار گذاشتن سرمايه و يا فروش دستگاه ها خواهيد شد. به عبارتي ” هزينه انباشت ” خواهيد داشت

عدم هزينه تعمير و نگهداري سخت افزار

هر سخت افزار و تجهيزاتي به مرور زمان دچار استهلاك مي شود .دستگاه هاي استخراج بيت كوين نيز از اين قاعده مستثني نيستند و بعد از گذشت مدت زماني مجبور به صرف هزينه هايي براي تعمير و نگهداري آن خواهيد كه اين مساله مي تواند شما را مجاب به استفاده از خدمات استخراج ابري بيت كوين كند .

 

آشنايي با الگوريتم جديد اينستاگرام

۹۰ بازديد

الگوريتم جديد اينستاگرام چيست؟ درست زماني كه فكر مي‌كنيم الگوريتم اينستاگرام را دريافته‌ايم دوباره تغيير مي‌كند. هدف اينستاگرام سرگرم كردن مخاطب است و بدين منظور سعي در بهتر كردن فضاي اپليكيشن خود دارد و دائما استراتژي هايش را تغيير مي‌دهد. به منظور اطلاع از آخرين تغييرات با همراه باشيد.

الگوريتم جديد اينستاگرام و عملكرد آن

الگوريتم جديد اينستاگرام , قوانين جديد اينستاگرام , تغييرات جديد برنامه محبوب اينستاگرام. الگوريتم جديد اينستاگرام به گونه‌اي طراحي شده كه همانند الگوريتم سابق آن، اگر قصد ماندن در كسب و كارتان را داريد بايد به آن پاي‌بند باشيد. هرچند ممكن است شما را حذف نكند اما عقب ماندن از رقبايتان را در پي خواهد داشت. اينكه الگوريتم جديد اينستاگرام تا اين روز از سال جديد ميلادي چگونه پيش رفته است به‌صورت جهاني مورد بررسي قرار گرفته و صرفا منظور از آن تغييرات در كشور ما نيست، اما اينستاگرام در ايران هم يك شبكه اجتماعي پر طرفدار است، و بهتر است كه شما نيز از الگوريتم‌هاي جديد آن مطلع باشيد تا بتوانيد عملكرد بهتري در آن داشته باشيد. موارد مهمي در الگوريتم جديد اينستاگرام وجود دارد كه در ادامه به آنها مي‌پردازيم. اما قبل از آن لازم مي‌دانيم مروري بر الگوريتم قبلي اينستاگرام داشته باشيم. 
 
اينستاگرام

 

الگوريتم سابق اينستاگرام

يكي از موضوعات مهم در اينستاگرام نرخ درگيري مخاطبان يا همان engagement rate است. كه هدف اينستاگرام نيز از طراحي الگوريتم‌هاي جديد بالا بردن اين نرخ است. در سال 2019 الگوريتم اينستاگرام به گونه‌اي طراحي شد كه همه‌ي پست‌هاي شما را به تمام مخاطبانتان نمايش نمي‌داد، بلكه هركاربري كه با پست‌هاي شما تعامل داشته باشد، مثلا لايك كند يا كامنت بگذارد، پست‌هاي شما را بيشتر مشاهده مي‌كند. اين الگوريتم اينستاگرام دو پيامد داشت، يكي اينكه به پست‌هايي كه بيشترين تعامل را با كاربران دارند پاداش مي‌داد و پاداش آن نمايش دادن پست شما در صفحه‌ي اصلي اينستاگرام به افراد است.دوم اينكه به ارتباط شما با فالوورهايتان اهميت مي‌دهد و اولويت‌بندي الگوريتم آن براي نمايش پست‌ها، نه تنها براساس تعامل افراد با آن پيج است بلكه به ارتباط صاحب پيج با فالوورها و مخاطبين خود نيز اهميت مي‌دهد.
 
 

الگوريتم جديد اينستاگرام در سال 2020

همانطور كه سال‌هاي قبل براي موفقيت در كسب و كار اينترنتي و فعاليت بايد الگوريتم‌هاي اينستاگرام را مي‌دانستيم و به آن عمل مي‎‌كرديم، اطلاع از الگوريتم جديد در سال 2020 موجب مي‌شود همسو با پيشرفت‌هاي اينستاگرام پيج و كسب و كار شما پيشرفت داشته باشد. درگيري كاربران يا به اصطلاح Engagmente از گذشته تاكنون مورد توجه فعالين اينستاگرامي بوده و است، كه گاه متوجه ريزش آن بوده‌ايم.
 
ريزش درگيري كاربران دلايل مختلفي دارد كه يكي از آنها را كاهش كيفيت محتوا عنوان كرده‌اند. البته نبايد فراموش كنيم كه رفتار كاربران اينستاگرام به واسطه تغييرات الگوريتم اينستاگرام رفتاري سينوسي بوده و فقط مختص به اين چند وقت اخير نيست. با اين وجود ما در اين چند سال، اغلب شاهد ريزش درگيري‌ها مانند كم شدن لايك‌ها، فالو و كامنت ها بوده ايم. در ادامه چند مورد از موارد مهم تاثير گذار الگوريتم جديد اينستاگرام را شرح مي‌دهيم تا با رعايت آن بتوانيد نتايج خوبي از فعاليت در اين پلتفرم بدست آوريد.
 
اينستاگرام جديد

فالو در مقابل فالو ( فالو آنفالو)

اينستاگرام هم مانند ساير پلتفرم‌هاي مشابه به منظور ايجاد ارتباط، طراحي شده و هدف آن تعامل افراد است. اما اين اپليكيشن داراي محدوديت‌هايي است از جمله تعداد فالو كردن و آنفالو كردن! تعداد افرادي كه مي‌توان دراينستاگرام فالو كرد نامحدود نيست و از جايي و تعدادي به بعد، اينستاگرام جلوي اين كار را مي‌گيرد، و دليل آن را جلوگيري از اسپم (spam) مي‌داند. بنابراين شما بايد دقت كنيد كه تعداد فالوهايي كه در ساعت انجام مي‌دهيد از حد خاصي تجاوز نكند و حين انجام كار به قرار دادن پست‌هاي جديد و كامنت و ارتباط با مخاطبانتان نيز مشغول باشيد.
پس بهتر است كه فرآيند فالو كردن شما فالو براي فالو نباشد اما اگر تازه‌كار هستيد و فالوورهاي شما پايين يا صفر است مي‌توانيد براي شروع از اين روش به صورت دستي استفاده كنيد، و صد تا هزار فالوور كه جذب كرديد (يعني حدود 5 فالو در ساعت بيشتر انجام ندهيد) تا همين كافي است و سعي كنيد فالوورهايي كه فعال هستند را براي مدتي طولاني حفظ كنيد و آنفالو نكنيد.
 

ربات مشاهده كننده استوري

در اينجا وقتي صحبت از ربات مشاهده كننده استوري مي‌كنيم منظور استوري شما نيست بلكه برعكس كار اين سري از ربات‌ها بازديد از استوري‌هاي ساير كاربران است. اين ربات با در اختيار داشتن نام كاربري و رمز عبور حساب اينستاگرام شما و با توجه به مبلغي كه پرداخت مي‌كنيد، از استوري كاربران اينستاگرام بازديد مي‌كند، كه توانايي نامحدوي هم در يان امر دارند. حال برايتان سوال پيش  مي‌آيد كه اين كار به چه دردي مي‌خورد؟ كار اين ربات به اين گونه است كه با بازديد شما از استوري كاربراني كه نميشناسيد و آنها هم شما را نميشناسند، حس كنجكاوي در كاربر ايجاد مي‌شود و درپي آن كاربر به بازديد از پيج شما مي‌آيد و در اغلب موارد پيج شما را فالو مي‌كند.
 
به طور ميانگين اگر شما روزانه توسط اين ربات‌ها 5 ميليون بازديد داشته باشيد و از اين پنج ميليون فقط 0.005 آن كاربران شما را فالو كنند اين يعني روزانه 25 هزار فالوور جديد خواهيد داشت، كه آمار هيجان‌انگيزي است. اما نبايد فراموش كنيد كه اينستاگرام به شدت به ورودي غيرمتعارف به اكانت شما حساس است و معمولا در اين مواقع از شما مي‌خواهد كه رمز عبورتان را تغيير دهيد، و اگر اين روند ادامه داشته باشد ممكن است شما را جريمه كند. پس بهتر است از ربات‌ها براي توسعه پيج خود استفاده نكنيد. 

 

نقد فيلم مرد ايرلندي, The Irishman, نقدي بر فيلم مرد ايرلندي ساخته اسكورسيزي

۱۰۵ بازديد

نابودي اسطوره هاي خلق شده در فيلم هايي مانند "رفقاي خوب"
 فيلم حماسي، جنايي و طولاني مدتِ مرد ايرلندي ساخته مارتين اسكورسيزي، با جوكي با درون مايه تلخ و شيرين شروع مي شود: يك برداشت دنبال كننده طولاني – يكي از نشانه هاي جسارت كارگردان – بيننده را نه در طول يك راهروي پر پيچ و خم وآشپزخانه هايي به سبك كوپاكابانا، بلكه در خانه اي متعلق به مردماني قديمي هدايت مي كند تا قهرمانِ داستان، فرانك شيران بتواند در آن به زندگي اش فكر كند، زندگي اي كه مملوء از حادثه،  تهييج ، صداقت هاي ناخوشايند و خيانت هاي نفس گير است.
همچون شخصيت به تصوير كشيده شده از رابرت دنيرو ، شيران نيز در فيلم مرد ايرلندي، شخصيتي رمزآلود دارد به طوري كه ده هاي زيادي كه او را به يك آدم كش در ميان مردم فيلادلفيا مبدّل كرده است، به هم پيوند مي دهد. راننده اي ارشد، افسانه اي و بي باك به نام جيمي هوفا و در انتها شخصي كه هوفا را در سال 1975 براي هميشه از ميان بر مي دارد.( تا اين روز، غيبت او به عنوان معمايي حل نشده باقي مانده است). اين داستانِ جذاب، در هم ريخته، متنوع، غم انگيز و گاهي پيچيده از كتاب چارلز برنت با عنوان " شنيده ام خانه ها را رنگ مي كني" اقتباس شده است . داستان كاملاً اطمينان بخش و برانگيزنده پيش مي رود كه نشان دهد چطور نيروهاي جنايي و سياسي ترغيب مي شوند تا شخصيت هوفا را توسط يكي از نزديكترين همكارانش از ميان بردارند. مرد ايرلندي به عنوان يكي از فيلم هاي پيچيده اسكورسيزي در سالهاي گذشته، باعث مي شود تا نگاهي دوباره به رسوم و آئين هاي قبيله اي داشته باشيم كه به اسكورسيزي انگيزه داده تا در طول 60 سال فعاليت مهيج خود آنها را در يك برهه زماني وسيع ترِ اجتماعي به تصوير بكشد به شكلي كه فساد را در تقارن با ايده آل هاي غرورآميز آمريكايي در يك جا جمع نمايد.
به عبارت ديگر، براي طرفداران اسكورسيزي كه از موضوعات كاملاً ويژه او و تعبيرات سينمايي اش لذت مي برند، فيلم مرد ايرلندي يك تولد تازه در كهنسالي او محسوب مي شود. شاهكاري عالي در تصاوير فيلم برداري شده، نقش آفريني هايي به سبك متداول، و حركت هايي ظريف در كهنسالي كه بيندگان را با چشماني مملو از تمنا نه با دلي پر اضطراب، تنها مي گذارد. (براي تماشاگراني كه كمتر به ضد قهرمان هاي مشمئزكننده و پَست فيلم سازان و شخصيت هاي مجرم بين المللي علاقه دارند، فيلم مرد ايرلندي ممكن است اغلب بي دليل تكراري، فرسايشي و افراطي به نظر برسد).
مرد ايرلندي حكايت داستان زندگي شيران – كهنه سرباز جنگ جهاني دوم كه براي امرار معاش راننده ماشين حمل گوشت بود - در فاصله سالهاي 1949 تا 2000 است و نشان مي دهد كه چطور وي با راسل بوفالينو(جو پِشي) كه يكي از سران چرب زبان مافيا و از اعضاي سنديكايي هدايت كننده مافيا در  فيلادلفيا، پيتزبرگ و ديترويت مي باشد، روبرو مي گردد.  بعد از اينكه صلاحيت شيران به تائيد مي رسد، سرانجام وي ، هوفا( آل پاچينو) را ملاقت مي كند و با همكاري او گروهي مستحكم تشكيل داده و كارچاق كن دائمي رئيس تشكيلات، نيروي اجرايي و دوستِ خانوادگي او مي شود.
چگونگي تبديل شدن شيران از نيروي مطمئن و قابل اعتمادِ هوفا به يك قاتل، نيمه ي احساسي فيلم مرد ايرلندي به نويسندگي استيون زايليان را تشكيل مي دهد. اگر چه پاسخ روشني در انتهاي زمان اعجاب انگيز 3.5 ساعتي فيلم براي اين مسئله داده نمي شود اما اسكورسيزي به بينندگان خود صحنه هاي متعدد رويايي و شخصيت هايي فراتر از واقعيت را نشان مي دهد تا براي آنان كم نگذاشته باشد. رابرت دنيرو و جو پِشي كه از سال 1995 و بعد از فيلم كازينو با يكديگر همبازي نبوده اند، در اين فيلم همبازي شده و رضايت دو جانبه اي از اين كار بدست آورده اند. رفتارهاي نسبتاً آرام پِشي در نقش بوفاليو واقعاً فوق العاده بوده و مدخلي دوباره براي خروج او از شخصيتي آرام اما خشن در حيطه بازيگري است كه با آن در حيطه بازيگري شناخته شده است.
زمان ورود آل پاچينو در نقش هوفا در مرد ايرلندي مي رسد تا فيلم را به اوج ببرد،  بازيگري كه اولين حضور خود را در فيلم اي از اسكورسيزي تجربه مي كند. نقش وي در ابتدا پر مططراق، زيركانه، منزجر كننده و مرموز اما مهربان به نظر مي رسد. در جريان فيلم، پِگي دخترِ شيران زماني كه اعتماد بي چون و چراي هوفا را مي بينيد، به بوفالينو مشكوك مي شود( شايد به اين خاطر كه او هم به اندازه خودش عاشق بستني است). اين نقش به عنوان زني جوان توسط آنا پاكوين بازي شده است. شايد شخصيت پِگي متناقض ترين شخصيتِ ضمني در فيلم مرد ايرلندي باشد كه توسط فيلم سازان به شكل زيادي كم حرف نمود يافته است ( پِگي تنها يك يا دو خط ديالوگ شفاهي دارد) نگاه هاي خيره و حاكي از انزجار او به شيران نشان از شعور وي در رفتارهاي متقابل و غيراخلاقي اش در اين دنياي معامله گر دارد.
يكي از دلايلي كه فيلم مرد ايرلندي زمان زيادي را براي اكران طي كرده ، ترفندهاي سينمايي است كه در جهت كاستن از سن بازيگران نقش هاي اصلي در صحنه هاي اوليه فيلم، صرف شده است.  در اين بخش، روند كاري كاملاً ناآشكار است زيرا نه تنها تكنولوژي رايانه اي اين كار بسيار پيچيده مي باشد بلكه دقت رودريگو پريتو در فيلم برداري اين كار دليل ديگري بر اين مهم، بوده است. وي پيشنهاد كرده بازه هاي زماني مختلفي را با استفاده از تغيير پلاتوها فيلم برداري كنند(فيلم بين دهه هاي پنجاه، شصت، هفتاد و ادوار پيش از آن جريان دارد). با وجود آنكه فيلم مرد ايرلندي سرشار از درونمايه هاي شناخته شده اسكورسيزي است اما در اينجا عوامل فيلم پروژه را به شكلي حزن انگيز و متفكرانه خلاصه كرده اند.( درونمايه هاي شناخته شده اسكورسيزي شامل تقابل هاي تن به تن همراه با هراس هاي دروني، فضاي بيروني كلوپ هاي شبانه با همراهي زنان و خوانندگان قديمي و صحنه هاي شگفت انگيزي از اين قبيل است)
به واقع، فيلم مرد ايرلندي مملو از بازيگران سرشناس و استعارات محبوب اسكورسيزي است كه به سختي مي توان آن را با كارهاي قبلي وي همچون “خيابان هاي پايين شهر" ، " گاو خشمگين" و به خصوص فيلم "رفقاي خوب" مقايسه كرد.( صحنه معادل سرقت لونت هانزا در اينجا اجراي بسيار هيجان انگيز جزيره خوك ها را تداعي مي كند). اين فيلم همانند ساير فيلم هاي آمريكايي، بخاطر داشتن تبهكاران ، زورگويان، اشرار و اراذل شهرت يافته است(صرف نظر از كندي و دو) اما الان برايمان روشن است كه فيلم ساز احتمالاً قصد ساخت فيلمي سرگرم كننده را داشته اما نه در جهت همخواني با ذات هيجاني و شيفتگي هاليوود كه همراه با كج روي هاي غيرقانوني است.
قطعاً شخصِ اسكورسيزي از اشاعه كنندگان اصلي آن دسته از اسطوره هايي است كه بيان مي كند وآنها را از بين مي برد همانطور كه در كارهاي اوليه اسكورسيزي به طور ضمني وجود داشته اند و در فيلم مرد ايرلندي نيز با ساخت و احساسي ديگر وجود دارند. 
با حساسيت فكري و چگونگي پيشروي رويدادهاي داستان كه در اسكروسيزي سراغ داريم، مرد ايرلندي خسته كننده است و برخي مواقع در مجادله هاي بيهوده، كُند به نظر رسيده و حاوي لغزش هاي خودخواهانه غير مذهبي مي شود. به هر حال اين فيلم، بينندگان را با اين مسئله رو در رو مي كند كه چگونه فيلم ها – بخصوص آثار اسكورسيزي – تمايلات بي قرار كننده ما را شكل مي دهند و تا اندازه اي يكي از آنها را مسكوت مي گذارند. مهم نيست كه دوربينِ در حالِ حركت، به كجا مي رود، مهم اين است كه با هر چرخش خود، انتظارات ما را از بين مي برد. اين حركت گاهي شبيه يك سورتمه به نظر مي رسد اما كاملاً درست است.