نقد فيلم خوب بد جلف 2

۷۷ بازديد

خوب بد جلف 2 : ارتش سري نام فصل دوم از جاه طلبي پيمان قاسم خاني در سينما است . البته كه دوستان خواننده بعضا مرا به تقليد از ديگر نقد ها و نداشتن اطلاع كافي براي اظهار نظر متهم مي كنند اما اين روزها كه تنها مسئله اي كه جامعه از ورود به آن پرهيز مي كند حوزه نقد و ساخت يك اثر هنري است ، اين اتهام بر من وارد است چرا كه اگر در مورد فيلم بدي مانند : «آنها» عنوان خودشيفتگي زنانه را مطرح كرده ام صرفا به خاطر ژست فيلم ساز از لذت پشت دوربين بودن است و نه هر تفكر ديگر . 
*ديابوليك شياطين 
با صرف نظر از اين كه گاهي اين ناله هاي جزئي از دوستانِ سفارشي آقايان به اصطلاح فيلم ساز ذهن مرا درگير چرايي هايي غير از هنر مي كند بايد به اين نكته اشاره كرد كه اين درگيري هاي ذهنيِ غيرِ هنري وارد سينماي ايران نيز شده است . «خوب بد جلف 2 : ارتش سري» نمونه بسيار مبرهن اين موضوع است چرا كه يقينا مفهوم را درگير فرمي تقليد كارانه و سطحي از كارگرداني مانند تارانتينو كرده كه ابدا جايي در سينماي ايران ندارد . ويژگي پت و مت گونه و تا حدودي كميك زوج پژمان جمشيدي و سام درخشاني اجازه طرح مسائل ديگر را از داستان مي گيرد و مفهوم مدام در رفتارهاي ناقض اين دو شخصيت تماما بيرون از داستان مي گردد . پيمان قاسم خاني سعي دارد لورل و هاردي در سينماي ايران خلق كند غافل از اينكه در اين اثر واكنش ديگر كاراكتر ها به كنش هاي اين دو شخصيت جذاب تر شده است . همانطوري كه فيلمي مانند «زير نظر» تماما با استخراج مفهوم تصوير غير سينمايي خود خداحافظي كرده است و خود را به در و ديوار زده تا مخاطب را قلقلك دهد فيلم پيمان قاسم خاني كه البته فيلم نامه و سينما را خوب مي شناسد نيز در اين دسته قرار مي گيرد . اگرچه براي فرار از اين واقعه خرده پيرنگي سياسي وارد آن كرده و پاي كيك زرد را به داستان خود كشيده است تا بتواند قسمت بعدي را نيز بسازد اما يك مخاطب با تجربه و جدي سينما با چنين سوژه هاي ابتري گول نمي خورد و در رقابت دو شيطان بزرگ : سينما و آمريكا پيروزمندانه بيرون مي آيد . 
*دست به دامن انتقاد
همواره اين پرسش بنيادين را داشته ام كه اگر فيلم سازي مانند سعيد ملكان به داوري و يا كل جشنواره اي مانند فيلم فجر اعتراض دارد چرا اثر خود را براي شركت در بخش سوداي سيمرغ ارسال مي كند ؟ چرا پيمان قاسم خاني كه در گوشه اي از فيلم خود به سفارشي بودن بعضي از فيلم هاي جشنواره و چگونگي راهيابي آنان اعتراض دارد از شركت در آن پرهيز نمي كند و حداقل مانند آثار سطحي و لوس : مطرب ، زير نظر ، هزارپا و ... به انديشه خود احترام نمي گذارد . متاسفانه انتقاد در جامعه مانند پلكاني براي ترقي افراد از نظر اجتماعي و اقتصادي شده است . تا چندي پيش منتقدي مانند فراستي حداقل اين زحمت را به خود مي داد كه براي مخالف يا موافقت با اثري ساعت ها در رسانه ملي بحث كند اما اين روزها مي بينيم با كلمه اي مانند فاجعه براي « خون شد» كيميايي و بهترين فيلم جشنواره براي « روز صفر» ملكان از جواب دادن به سوالات خسته شده است . بنابر اين در اثري مانند «خوب بد جلف 2 : ارتش سري» نمي توان مقياس هنري را اندازه گرفت تنها بايد در سالنها نشست و به صداي قهقهه تماشاچيان گوش كرد و ستاره داد . به نظر من بايد اين گونه فيلم ها صنف ديگري در سازمان سينمايي براي خود تشكيل دهند به نام صنف «خنده دارها» ، براي خود جشنواره بگيرند و به بهترين جازه بدهند . 
*آينده مخوف
هنگامي كه فيلم نامه نويسي مانند قاسم خاني كه ثابت كرده نياز به يك مديري دارد تا اندك مفهوم دراماتيك از آثارش خارج شود با چنين تصويري كه اتفاقا لبخند هايي با فواصل مناسب خلق كرده در سينما حاضر مي شود نمي توان از ديروز سينماي ايران اميد ساخت آينده براي آن داشت و تنها بايد دست به دامن فيلم سازان جواني مانند محمد كارت شد 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.