نقد فيلم آپانديس

۱۲۶ بازديد

امروزه در فيلم هاي ملودرام شاهد يك نوع تقليد يا كپي هستيم به طوري كه بعضي از فيلمسازان كار اولي براي شكل گيري قصه از عناصر ساختاري مثلا سينماي اصغر فرهادي استفاده مي كنند كه نمونه هايش را در اين چند سال اخير به وفور ديده ايم ، كپي هايي كه تماشاگر عام هم مي تواند به راحتي اِلمان هاي تقليدي آن ها را تشخيص بدهد در اين اوضاع و هجوم تكرارها، فيلم خوب را مي شود تشخيص داد فيلمي كه فيلمسازش با دغدغه و نگرش اجتماعي مي خواهد قصه سرايي كند ، قصه يي كه مي تواند تماشاگر را با خودش همراه كند، فيلم آپانديس اولين تجربه ي سينمايي حسين نمازي كه مشخص نيست چرا در سي و پنجمين جشنواره فيلم فجر پذيرفته نشد يك عنصر بسيار مهم دارد به نام قصه ، اين اولين نكته يي ست كه در آپانديس به نظر مي رسد از آنجايي كه فيلمنامه را هم خود كارگردان نوشته يك دغدغه يي در فيلم ديده مي شود انگار بخش اجتماعي بودن قصه براي حسين نمازي بسيار مهم بوده كه اين فيلمساز با استفاده از يك اتفاق به بحران مي رسد، بحراني اجتماعي و جبران ناپذير. اساسا فيلم آپانديس در قصه شكل مي گيرد و اين يكي از اركان مهم اين فيلم محسوب مي شود به طوري كه فيلمساز ما در اولين ساخته ي سينمايي اش توانسته با يك نگرش مهم در انتخاب ايده و گسترش آن در سطح يك بحران موقعيت هايي ايجاد كند كه مسئله ي مهم اجتماعي ست اما خيلي ها از آن بي خبرند، در وهله ي نخست حسين نمازي در پرداخت به اين موضوع از خرده اتفاقات استفاده نكرده است به همين دليل فيلم از نقطه ي شروع براي تماشاگر قصه مي گويد اما نوع روايت و لحن فيلم طوري جلو مي رود كه انگار نمازي به عنوان داناي كل نمي خواهد ابعاد شكل گيري فيلم را به تماشاگر لو بدهد به همين دليل اطلاعات به صورت قطره چكاني به تماشاگر داده مي شود اطلاعاتي تعليق وار كه باعث جذابيت و اهميت مضموني مي شود . اين اطلاعات از تيتراژ نخست داده مي شود در ادامه فيلمساز با چند شخصيت شروع به داستان سرايي مي كند، به نظر مي رسد فيلم با يك چرايي براي فيلمساز تبديل به يك ايده شده است چيزي كه اين روزها انسان ها نمي توانند از آن استفاده كنند و آن كلمه ي ( نه ) مي باشد، ليلا اگر در همان ابتدا به رضا نه مي گفت و دفترچه بيمه اش را به براي عمل زري به رضا نمي داد هيچ اتفاقي كسي را تهديد نمي كرد اما دقيقا نقطه ي حساس و مركزي فيلم آپانديس نداشتن جسارت در پاسخ يك نياز است ، شايد زماني كه فيلم به پايان مي رسد به اين فكر كنيم اساسا چرا ليلا دفترچه ي بيمه اش را به رضا مي دهد او اگر مي خواست به عنوان يك دوست به زري و رضا كمك كند مي توانست كه هزينه ي عمل آپانديس و ويزيت آزاد را به رضا بدهد اما اين يك عمل انجام شده است كه ليلا در آن قرار مي گيرد يعني هر انساني اگر در موقعيت ليلا قرار داشت مطمئنا دادن دفترچه را به پرداخت هزينه درمان، ترجيح مي داد به اين دليل كه شايد ليلا فكر كرده رضا چندماهي ست كه بيكار شده چگونه مي خواهد اين غرض را پس بدهد؟ يا اصلا طور ديگري فكر كنيم همانطور كه در بالا اشاره شد كسي از تخلف و ارتكاب جرم استفاده از دفترچه ي بيمه ي ديگران باخبر نيست و در جامعه اين گونه جا افتاده است كه اساسا مي شود از دفترچه ديگران هم استفاده كرد، اما حسين نمازي با پرداختي مهم از سطحي ترين چيزي كه فكرش را نمي توانيم بكنيم به يك بحران اشاره مي كند بحراني كه ليلا در آن گير مي افتد از سوي رضا شكل مي گيرد اين بحران دامن گير محسن مي شود كه در همان بيمارستان كار مي كند و از شواهد مشخص ست كه انسان موجه و وظيفه شناسي ست اما محسن هم به طور كاملا اتفاقي در يك بحراني قرار مي گيرد كه رهايي از آن سخت و دشوار است، تمامي اين بحران ها در وهله ي اول از فقر نشات مي گيرد فقري كه باعث مي شود رضا از غيرتش بگذرد و با جابه جايي عكس زري با ليلا محسن به عنوان شوهر زري به همه معرفي شود اما از سوي ديگر رضا كه از نظر سطح فرهنگي در جايگاهي نامناسبي قرار دارد به راحتي باعث ايجاد بحران براي ليلا و محسن مي شود ، رضا به دليل فقر دست به يك امر خلاف شرع مي زند و اين عمل را به صورت ديگري براي برادر زري توجيح مي كند اما در آخر فيلم به دليل شك هايي كه بوجود مي آيد  فكر مي كند كه زري با صاحب كارش ارتباط داشته كه باردار شده و سقط كرده به طرف زري حمله مي كند كه باعث در كما رفتن زري مي شود ، نمازي به درستي توانسته رضا را به يك شخصيت تبديل كند شخصيتي كه خودش باعث مي شود تا محسن به دليل تخلف و بي آبرويي به همه اعلام كند كه زري همسرش است اما به دليل سطح نامناسب فرهنگي و كوتاه فكري نسبت به زري سوظن پيدا مي كند همين باعث مي شود كه به ارتباط پيامكي زري و صاحب كارش شك كند و به او حمله كند، اگر رضا غيرتي ست پس چرا آن فكر را با ليلا و محسن درميان مي گذارد تا محسن براي استفاده از دفترچه بيمه خودش را شوهر زري به همه معرفي كند، اگر رضا از شرايط فرهنگي مناسبي برخوردار بود مي توانست بفهمد كه زري با دفترچه بيمه ي ليلا به بيمارستان معرفي شده و اگر نه زري سقط جنين نكرده چرا كه اصلا رضا نمي تواند بچه دار شود اما فيلمساز براي شكل گيري فيلمش از عناصر مناسبي بهره گرفته سقط كردن جنين و شك رضا به زري در هم تنيده مي شود كه باعث بغرنج تر شدن بحران مي شود از طرفي ديگر اگر دكتر به محسن مي گفت كه سقط جنين را از طريق برگه هاي قبلي دفترچه بيمه فهميده شايد اين بحران شكل نمي گرفت و محسن مي فهميد كه ليلا بچه اش را سقط كرده اما اين درهم تنيده شدن موقعيت ها به شكل گيري فيلم كمك بسزايي كرده است ؛حسين نمازي با تسلط كافي اين موقعيت ها را در فيلم گنجانده است ، به طور مثال حضور گلي طهماسبي به عنوان كسي كه بايد به تخلف محسن رسيدگي كند به دليل يك عشق قديمي به فرجام نرسيده قصد عقده گشايي دارد، اگر مثلا به جاي گلي از يك كاراكتر مرد استفاده مي شد كه به دليل رفاقتش با محسن اين تخلف را به بالا گزارش نمي داد ديگر بحراني در كار نبود، فيلمساز به درستي توانسته در ايجاد موقعيت ها منطق روايي بوجود بياورد.
پايان فيلم محسن تصميم مي گيرد كه حقيقت را به رييس بيمارستان و دكتر بگويد در كما بودن زري و هپاتيت داشتن او محسن را مي ترساند و از نگاه ديگر زماني كه محسن مي فهمد كه ليلا بچه اش را سقط كرده انگار ديگر برايش مهم نيست كه در جا به جايي دفترچه بيمه تخلف كرده است اما بهتر مي بود فيلم در همان سلف سرويسِ بيمارستان به پايان مي رسيد چرا كه عوض كردن عكس پيش زمينه ي موبايل توسط ليلا هيچ كاركردي براي  فيلم ندارد. 
فيلم آپانديس با توجه به شرايط قصه پردازي و پرداخت ساختاري اش تماشاگر را وارد يك قصه ي ديالوگ محور مي كند اما قبل از آن استفاده از محيط بيمارستان كه معناي بيماري و شفا و مرگ در آن نهفته است استفاده شده انگار فيلمساز محيط بيمارستان را به جامعه يي كوچك تشبيه كرده و تمامي موضوعات مضموني كه در اين فيلم به آنها اشاره مي شود اتفاق هاي گسترده يي ست كه باعث ويراني زندگي ها مي شود حتي خودكشي آن دختر نوجوان هم كه فيلمساز اشاره ي كوچكي به آن مي كند بخش مهمي از فيلم است، در آپانديس بيشتر قاب ها بسته است و فيلمساز از سعي كرده با قاب هاي بسته فضاي فيلم را ملموس تر كند از آنجايي كه كل فيلم در فضاي بسته ي بيمارستان فيلمبرداري شده اما ميزانسن ها طوري طراحي شده كه تماشاگر احساس خستگي از لوكيشن نكند به همين دليل فيلمساز از عناصر مهم ملودراماتيك استفاده ي درستي كرده است آن دوسكانس خارج از بيمارستان هم كاركردي براي فيلم ندارد و مي توانست نباشد ، آنا نعمتي از اواسط فيلم بازي مطمئن تري را به تماشاگر ارائه مي دهد به طوري كه انگار ابتداي فيلم در بعضي از مقطع ها نتوانسته احساسش را به تماشاگر انتقال دهد، در همان سكانس هاي اول زماني كه مي خواهد از دادن دفترچه بيمه به رضا طفره برود مكس و نگاه هايش تصنعي به نظر مي رسد، امير علي دانايي مثل هميشه در بيان نفس كم مي آورد تفاوتي در بازي او از فيلم اولش تا آپانديس ديده نمي شود انگار دانايي با يك لحن مشخص بازي مي كند لحني كه او را به همه ي فيلم هاي گدشته اش شبيه كرده است. 
در شرايط كنوني و آشفتگي وضعيت سينماي ايران مي شود از فيلم آپانديس به عنوانِ يك فيلم محترم ياد كرد فيلمي كه نمي خواهد بي خود و بي جهت جيب تماشاگرش را خالي كند، آپانديس از نظر محتوايي فيلمي مهم محسوب مي شود زيرا كه بعد از پايان آن مي شود چند ساعتي به جزئيات آن فكر كرد.