Bombshell

نقد فيلم

نقد فيلم بمبشل, Bombshell, بي‌توجهي به تركش‌هاي يك فيلم

۸۳ بازديد

در اين مطلب ممكن است سؤالاتي مطرح شود كه پاسخ آن‌ها در متن نيست. هدف از طرح اين پرسش‌ها تفكر و تأمل پيرامون آن و ترغيب خواننده به يافتن پاسخ آن‌هاست. همين ابتداي كار ممكن است عده‌اي «بامب‌شل» را يك فيلم فمينيستي بدانند. اما فمينيسم دقيقا به چه معناست و آيا هر چيزي كه برچسب فمينيستي به خود بگيرد بد يا خوب مي‌شود؟ من قصد ندارم از اين زوايا به اين فيلم بپردازم چون فكر مي‌كنم اين تقليل دادن اثر است لااقل در اين مورد خاص، پس اجازه دهيد از نام فيلم شروع كنم.
معناي لغوي Bombshell به فارسي تركش‌هاي بمب است اما معناي كنايه‌اي آن در زبان انگليسي اشاره به "بانويي جذاب"، و نيز در چهارچوبي ديگر، "خبري بسيار مهم و رويدادي شگفت‌آور" دارد. عنوان فيلم از ايهام اين كلمه به بهترين نحو بهره جسته است. اما به نظر مي‌رسد اين فيلم بر خلاف عنوانش چندان براي آكادمي اسكار و ساير محافل سينمايي مهم نبوده و ترجيح داده‌اند كه آن را ناديده بگيرند. آن جايي هم كه در تنگنا و فشار بيروني قرار گرفته‌اند، با دادن يك جايزه فرعي مثل اسكار بهترين گريم سعي كرده‌اند از تركش‌هاي اين بمب جان سالم به در ببرند.
بامب‌شل بر اساس رويداد واقعي آزار جنسي كاركنان زن فاكس نيوز توسط مدير ارشد آن، راجر ايلز ساخته شده است. در سال 2017 بود كه جنبش «Me Too» براي نشان دادن شيوع گسترده تجاوز و آزار جنسي، به ويژه در محيط كار و محكوم كردن آن به راه افتاد. اين هشتگ در ايجاد اتهاماتي مبتني بر اذيت و آزار جنسي هاروي واين‌استاين تهيه كننده امريكايي آغاز شد و دامنه آن تا به امروز كه اتهامات اين تهيه‌كننده ثابت شده نيز ادامه داشته است.
در سال 2016 بود كه فيلم افشاگر (Spotlight) با موضوعي مشابه با بامب‌شل يعني افشاي آزار و اذيت جنسي توانست تمام توجهات را به خود جلب كند و نامزد شش جايزه اسكار و سه گلدن گلوب شد و در نهايت توانست اسكار بهترين فيلم و بهترين فيلم‌نامه غيراقتباسي را كسب كند. اما به واقع چه اتفاقي افتاد كه افشاگر تا اين حد مورد توجه قرار گرفت به خصوص در آكادمي، اما بامب‌شل اينچنين مورد بي‌توجهي قرار گرفت؟ من تصور نمي‌كنم كه همه چيز به ارزش‌هاي سينمايي اين دو فيلم بازگردد. افشاگر، روايت داستان يكي از قديمي‌ترين گروه‌هاي روزنامه‌نگاري بوستون گلوب به نام گروه روزنامه‌نگاران اسپات‌لايت از روزنامه بوستون گلوب بود كه از كودك آزاري در يك كليساي كاتوليك در ماساچوست آمريكا پرده برداشتند و به دنبال آن مشخص شد كه اين تجاوزها امري ساختاريافته و گسترده در كليساهاي سراسر جهان است. اما يك تفاوت اساسي در اين ميان وجود دارد كه شايد علت اين رفتار دوگانه با اين دو فيلم باشد و آن اين است كه داستان افشاگر، كليسا و رهبران آن را مورد هدف قرار مي‌دهد و به اين ترتيب اين نهاد نيمه‌جان مذهبي در غرب يك بار ديگر منزوي‌تر و منفورتر در نزد اذهان عمومي شناخته مي‌شود. وقايع آزار و اذيت جنسي كودكان امري شايع در كليساهاي مختلف دنيا نشان داده مي‌شود آن هم در حالي‌كه اسقف‌هاي اعظم از اين موضوعات آگاه بوده و سعي در پنهان كردن آن داشته‌اند. چه كساني يا چه نهادهايي از اين وضعيت بهره مي‌برند؟ اما در اين سمت ماجرا اگرچه بامب‌شل روي ساختاري بودن آزار و اذيت كاركنان زن در عرصه‌هاي مختلف تمركز ندارد و موضوع آن به طور مشخص روي شخص راجر ايلز و چند مدير ديگر فاكس نيوز است اما طبيعي است كه تركش‌هاي آن سازمان‌هاي رسانه‌اي آمريكا را هدف مي‌گيرد كه هاليوود را هم مي‌توان جزئي از آن در نظر گرفت. پس تعجبي ندارد كه اسكار با بي‌تفاوتي از كنار چنين فيلمي عبور كند. بامب‌شل اگرچه روپرت مرداك و پسرانش كه مالكان اصلي فاكس هستند را بي‌خبر از اين قضايا نشان مي‌دهد اما به اين واقعيت نيز مي‌پردازد كه مرداك حاضر شد 65 ميليون دلار تنها به دو مدير متجاوز خود بپردازد تا از مديريت كنار بروند. مبلغي بيش از آن‌چه به تمام شاكيان اين پرونده به عنوان غرامت پرداخت شد. اين را مي‌توان يك پاداش عالي و قدرداني به‌يادماندني از كثافت‌كاري‌هاي اين مديران دانست و آن را در تاريخ ثبت كرد!
بامب‌شل حتي براي كساني كه با سيستم رسانه‌اي آمريكا آشنايي چنداني ندارند نيز جذاب است و آن‌قدر اطلاعات به مخاطب مي‌دهد كه او در طول فيلم سردرگم نشود. اين فيلم علاوه بر داستان پركشش خود، ريتم مناسبش و بازي‌هاي خوب بازيگرانش به خوبي يك دوراهي را پيش روي كاراكترهايش ترسيم مي‌كند و آن‌ها را در موقعيت سرنوشت‌ساز انتخاب قرار مي‌دهد. اگر هريك از اين زنان به حرف بيايند شغل و اعتبار خود را از دست مي‌دهند و از سوي ديگر اگر دست به افشاگري بزنند علاوه بر به دام انداختن مجرمين جلوي آسيب بيشتر زناني ديگر را خواهند گرفت. قراردادن شخصيت‌ها در يك دو راهي همان كاري است كه بسياري از فيلم‌سازان دوست دارند آن را انجام دهند اما ناموفق‌اند چون در بسياري موارد دو سمت انتخاب هزينه فرصت برابر يا نزديك به همي ندارند تا دوراهي و ترديد شكل بگيرد.
اما اگر بخواهم به يك مورد منفي در اين فيلم اشاره كنم آن مطرح كردن بحث همجنسگرايي و حمايت از آن است كه اين روزها گويي به مثابه مجوزي شده است براي ورود به آكادمي اسكار. حتي شده يك سكانس يا يك كاراكتر فرعي همجنسگرا را در فيلم‌ها مي‌گنجانند براي خوشامد عده‌اي و پياده شدن سياست‌هايي برنامه‌ريزي شده. اين ديگر سينما نيست. اين سواستفاده و به لجن كشيدن سينماست. بامب‌شل فيلم معلول‌هاست و اساساً به علل به وجود آمدن اين معضلات و فسادها نمي‌پردازد. مسئله‌اي را مطرح مي‌كند و مخاطب را با اين پرسش مواجه مي‌سازد كه چرا كار به اين‌جا كشيده است؟ مشكل فقط به يك پيرمرد هرزه كه داراي بيماري رواني است برنمي‌گردد بلكه مسئله فراتر از اين حرف‌هاست. اگر به علت‌ها توجه و بها داده شود شايد بفهمند كه اين رويه‌اي كه در خصوص ترويج همجنسگرايي در پيش گرفته‌اند نيز عاقبتي مشابه اين فسادها را در پي خواهد داشت. اين چيزي است كه خود فيلم‌ساز نيز بايد از فيلمش درس بگيرد.